گروه فرهنگی سراج24: امروز خاطره بازی با اتفاقات خوب و رسمهای قدیمی تبدیل به یکی از تفریحات لذتبخش آدمها شده است. رستورانهای جدید دکورشان را سنتی میسازند،برخی تولیدیهای لباس اقدام به بافت پوشاک سنتی ایرانی کردهاند که اتفاقا در این سالها با استقبال خوب جوانان هم همراه شده است.
روز به روز بر تعداد کافههای خیابان انقلاب و اطراف دانشگاه تهران اضافه میشود؛ برخی از آنها دکوراسیونی مدرن دارند اما پرطرفدارترین آنها همانهایی هستند که چیدمانی ساده با صندلیهای روحبخش چوبی و تزئینات گل و ترمه و ... دارند؛ همین ها هستند که حالا پاتوق جوانترها هستند. هرچند کافهگردی رسمی سنتی نیست و قدمتی معنوی در یادهای ما ندارد، اما همین رسم مدرن و غربی که مخاطبان خاص پایتخت نشین دارد، مجبور است قواعدش را بر اساس زندگی سنتی ایرانی وفق دهد.
«نوستالژی» و «خاطره بازی»کلمات پرتکرار در شبکههای اجتماعی ایرانیان شدهاند. همین چند روز قبل یلدای ایرانی دوباره در همه جای کشور سایه انداخت و خانوادهها را دور هم جمع کرد. قدیمیترها از خاطرات کرسیهای گرم قدیمی گفتند و انار و آجیلِ روی کرسی. مردم هرچند بروز شدهاند و تمایلات مدرن در آنها شکل گرفته است اما هنوز دلبسته خاطرات خوش گذشتهاند.
بزرگترها با بازیهای قدیمی خاطرات دلنشینی دارند اما حالا تمام دنیای بچهها و کودکان در فضای مجازی و بازیهای موبایلی و کامپیوتری خلاصه شده است. کودکی که همه تجربیاتش از دنیای واقعی، غیر واقعی و مجازی است چگونه میتواند انسانی تصمیمگیر و تصمیمساز در آینده زندگیاش باشد؟ رویکرد غیر مسئولانه خانوادهها و مدیران فرهنگی کشور در قبال مسئله «تربیت نسلها» حتما چشمانداز روشنی برای آینده نخواهد داشت. تربیت فرزندان در گذشته ترکیبی بود از مسئولیت پذیری و اثرگذاری سه مرکز حساس: خانه، مدرسه(مکتب) و مسجد. تربیتی دینی در زمان حکومت شاهنشاهی هم برقرار بود و فرزندانی مومن تربیت شدند تا انقلاب ایران را رقم بزنند. آیا اکنون نیز پیوستگی این سه نهاد حفظ شده است و هرکدام جذابیتهای خاص خودش را برای نسل جدید ایجاد کرده است؟ یا نسبت به تمایلات آنها بی تفاوت است؟
امروز هجمههای فرهنگی دشمنان دین و حکومت اسلامی، بر اثرگذاری همین سه نهاد متمرکز است چون نسل مومن ایرانی تربیت نمیشود مگر از رابطه پیوسته و موثر این سه نهاد. خانهای که پدر و مادر غرق در شبکههای اجتماعی هستند و هر دو تربیت کامل فرزندانشان را از مدرسه توقع میکنند، نمیتواند نهادی تاثیرگذار در تربیت دینی نسل باشد.
حالا بشدت جای خالی صنایع فرهنگی برای تربیت کودکان ایران احساس میشود. مسئولان دولتی کارکرد روشنی در این زمینه نداشتهاند. جای خالی شخصیتهای موفق کارتونی ایرانی در این زمینه مشهود است. روزی عروسکهای دارا و سارا تولید انبوه شد اما نتوانست مخاطب کودک را بخودش جذب کند چون کسی آن را نمیشناخت. دارا و سارا داستانی نداشتد و بهمین خاطر فهمیده نشدند. همین مطلب را امام خامنهای ماهها قبل در دیدار با اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی مطرح کردند و نسبت به این روند انتقاد کردند. تنها تجربه موفق و جدی فرهنگی را شاید بتوان عروسکهای شکرستان دانست که از دل یک داستان برآمدند. لوازم التحریر شدند، کیف مدرسه شدند و خلاصه در دست بچهها عینیت پیدا کردند. در دورانی که نهایت تعریف دولتمردان از فرهنگ، برگزاری کنسرت و رفع توقیف فیلمهای مسئلهدار است، چطور میتوان تربیت دینی نسلها را بر اساس یک برنامه پیوسته و منظم توقع داشت؟ فضای مجازی در دیدگاه دولتمردان وقتی تبدیل به مسئله میشود که بخواهد بنابر قواعد حکومتی و بنابر قواعد قضایی با محدودیت مواجه شود؛ آنوقت است که فیلترینگ شبکههای اجتماعی تبدیل به دغدغه اولِ حتی آقای رئیسجمهور میشود. افسوس که وقتی ایمان مردم در همین فضا مورد هجمه قرار میگیرد، هیچوقت آقای رئیسجمهور احساس ناراحتی نمیکند.
فرهنگ در حالی که بودجه فراوانی از بیتالمال مسلمانان را بخودش اختصاص داده اما در عین حال متولی دلسوزی هم ندارد. این را باید وقتی فهمید که ولی امر مسلمین جهان به مسئولان دولتی دستور میدهند تا از اقدامات گروههای خودجوش فرهنگی حمایت کنند. این یعنی بطن جامعه دغدغهمند آینده خود و فرزندانش است اما چنین چیزی را نمیتوان از مسئولان نجومیبگیر و بیدغدغه دولتی توقع داشت.